فلسفه عشق...

وقتی #فلسفه را به عنوان رشته ارشد انتخاب کردم خیلی ها گفتند:
آدم عاشق را چه به فلسفه و منطق؟!
یارجان که از اول میگفت:
دیوانه جان! فلسفه هم شد رشته؟!
من اما به همه این حرفها لبخند میزدم و میگفتم:
خواهید دید... آدم عاشق از دل فلسفه هم عشق بیرون میکشد...
شاید غیرممکن به نظر برسد اما من از بند بند استدلال و برهانهای پیچیده منطقی تنها به دنبال #حد_وسطی میگردم که مرا در نتیجه به عشق برساند و اینقدر اینکار را دقیق انجام میدهم که تمام اساتید و همکلاسی هایم انگشت به دهان می مانند...
من از واجب الوجود، وجود ضروری عشق را میفهمم...
و از #امکان_فقری معلول نسبت به علت، ناز و نیاز عاشق و معشوق را...
من از رابطه پیچیده علت و معلول، رابطه ساده محب و محبوب را استنتاج میکنم...
و از #وحدت_وجود میرسم به یک معشوق برگزیدن و یک دیدن...
و استاد هنوز مات استدلال من در اصالت وجود است... که عشق تنها حقیقت اصیل عالم است و هرچه جز عشق، اعتبار عقل...
و خوب یادم هست که روز مصاحبه دکترا نوشتم : این استدلالها را بگذارید کنار...
از من از معنای زندگی بپرسید تا من یک عمر از یارجان برایتان بگویم و بنویسم...
آری... شاید نشود با دکترای فلسفه جسمی را از مرگ رهانید، اما من با فلسفه عاشقی جانها را از چنگال یأس و مرگ ریشه های امید خواهم رهانید...
#الهام_جعفری
#ممنوعه
دیدگاه ها (۱۳)

شاعر شدم که لال نمیرم فقط همین

آغوش

گاهی هنوز هم دلم میگیرد...هنوز هم بعضی خاطرات اشکم را در می ...

یک زوج دوست داشتنی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط